سپهرسپهر، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

سپهر بزرگمرد کوچک

اولین اصلاح سر

عزیزترینم ، سپهر زیبای من مامان و باباجون امروز که دقیقا ٨٠ روز از تولد شما میگذره و جالبه که تولد باباجون هم هست شما رو بردن آرایشگاه و موهات رو اصلاح کردن. آخه خیلی بلند شده بود و اذیتت میکرد عزیزدلم. سپهر ، مامان و باباجون عزیزم شما اولین بار بود که میرفتی همچین جایی و از اونهمه آیینه و لامپ رنگی و نور ذوق زده شده بودی. ببین چقدر موهات بهم ریخته بود عسل من مامان فدای اون لبخند نازت بره عزیزکم ولی موقع اصلاح چون خسته شده بودی ، گشنه بودی و تازه خوابتم میومد یکمی بی قراری کردی البته بیشتر به خاطر پیش بندی که برات بسته بودن و عرق کرده بودی اذیتت شد. فدای موهای مشکی نازت بره مامان که ریخته شد رو زمین. البته...
17 شهريور 1392

واکسن 2 ماهگی

گل پسری مامان شما ماشالا هزار ماشالا داری روز به روز بزرگتر و بانمک تر میشی موقع خوابیدن واسه خودت صدا درمیاری دیگه دقیقا دستت رو توی دهنت میذاری. تا هفته قبل باید کلی دنبال دهنت میگشتیو بیشتر رو بینی مانور میدادی دیروز واکسن دوماهگیت رو زدی. من خیلی استرس داشتم ولی شکر خدا نه تب کردی و نه اونقدر اذیت شدی که من انتظارش رو داشتم وقتی بی حوصله هستی یه جیغ خاصی واسه خودت داری که نشون میدی اعصاب نداری صبح ها هر وقت از خواب بیدار میشی تا بهت سلام میکنم برام میخندی بابا جواد وقتی سر کار هست بدجوری دلتنگت میشه تا حدی که میرسه خونه میخواد بچلوندت الهی مامان قربون اون خنده هات بره سپهرم موهات داره کم کم میریزه. ا...
17 شهريور 1392

اولین زیارت

سپهر نازم روز جمعه با خاله معصوم ، عمو مهدی و ایلیا جون رفتیم زیارت امامزاده عبدالله شما توی ماشین خواب بودی و دلم نیومد لباسات رو عوض کنم. اما وقتی رسیدیم نزدیک حرم شما بیدار شدی فدات بشم. اینجا رو دست خاله معصوم هستی عزیزم اونجا کلی کبوتر بود که براشون گندم می ریختن عزیزدلم شما بغل هرکسی که بری دستاش رو می خوری مخصوصا باباجون   مگه خوش مزه هست بعد از زیارت که البته شما فقط توی حرم شیر خوردی و حواست به اطرافت نبود  رفتیم بازارش خرید باباجون برای شما یه توپ خیلی خوشگل خرید. چون همیشه دوست داره شما بزرگ بشی و با هم توپ بازی کنین الهیییییییییییی وقتی داشتیم قدم می زدیم باباجون یکی از دوستاش رو دی...
17 شهريور 1392

روز مادر

پسر گلم امروز صبح وقتی مامان چشماش رو باز کرد لبخند زیبای شما رو دید که بهترین هدیه روز مادر بوده. دوستت دارم امید زندگی من اینم چشمک زیبات به مامانی که عاشقته ...
17 شهريور 1392

تولدت 1 ماهگیت مبارک

سپهر قشنگم امروز 1 ماه شد که شما قدم های کوچیکت رو به این دنیا گذاشتی و همه ما رو غرق شادی کردی. خدایا به خاطر این هدیه آسمانیت تا عمر دارم شاکرت هستم. اینم اولین عکس بعد از دنیا اومدنت. مامان فدای اون اخمت بشه عزیزم ...
17 شهريور 1392

سپهر ناز ما

این عروسک خوشگل مامان که رفته خونه عمو مهدی جون مهمونی این لباساش رو هم از سر تا پا مامان جونش زحمتش رو کشیده و بافته سپهر جونم نمی دونی با چه ذوقی برات لباس بافتم. هر روز و هر لحظه تو رو توی این لباس تصور می کردم و کلی هیجان داشتم خدا رو شکر میکنم شما رو به ما داد و لذت این لحظات رو نصیبمون کرد عزیزم اینم وقتی که از حموم 40 روزگی اومدی و تو بغل پدرجون بودی مامان قربون این فیگورات بره که همیشه داری واسم ناز میکنی جیگر من ...
17 شهريور 1392

شهربازی

سپهر خان بزرگ مرد کوچک ما امروز برای بار اول رفتن به شهربازی رو تجربه کرد.   درسته که توی آغوشی پیش پدرش بود اما کلی از چراغ های رنگارنگ و صدای موزیکال اسباب بازی ها خوشش اومده بود.   مامانش بهش قول داده وقتی بزرگتر شد اونو میبره تا سوار وسایل بازی بشه.   برای لحظه لحظه قد کشیدنت مشتاقم.   عاشقتم عزیزم ...
17 شهريور 1392