سپهرسپهر، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

سپهر بزرگمرد کوچک

اولین زیارت

1392/6/17 19:05
نویسنده : مامان مهدیه
238 بازدید
اشتراک گذاری

سپهر نازم روز جمعه با خاله معصوم ، عمو مهدی و ایلیا جون رفتیم زیارت امامزاده عبدالله

شما توی ماشین خواب بودی و دلم نیومد لباسات رو عوض کنم. اما وقتی رسیدیم نزدیک حرم شما بیدار شدی فدات بشم.

اینجا رو دست خاله معصوم هستی

عزیزم اونجا کلی کبوتر بود که براشون گندم می ریختن

عزیزدلم شما بغل هرکسی که بری دستاش رو می خوری مخصوصا باباجون نیشخند مگه خوش مزه هست ابرو

بعد از زیارت که البته شما فقط توی حرم شیر خوردی و حواست به اطرافت نبود از خود راضی رفتیم بازارش خرید

باباجون برای شما یه توپ خیلی خوشگل خرید. چون همیشه دوست داره شما بزرگ بشی و با هم توپ بازی کنین الهیییییییییییی

وقتی داشتیم قدم می زدیم باباجون یکی از دوستاش رو دید که یه دخمل ناناز داشت. اما ظاهرا شما اصلا خوشت نیومد قهر

بعد از اونجا رفتیم دریا

وقتی رسیدیم دیدیم خیلی باد میزنه و حتی نمیشه یه لحظه شما رو نزدیک آب برد. واسه همین تو پتو پیچیده شدی و رو تخت خوابیدی. ولی کلا شارژ شده بودی و کلی دلبری کردی و دل خاله و عمو مهدی رو بردی بلاملا

 

الهی مامان قربون اون چشمای نازت بشه ماچقلب

حالا تا ما عصرونه بخوریم شما چنان جیغ و دادی راه انداختی که نگو. من و خاله بدو بدو رفتیم تو ماشین و حدس زدیم جات خیس باشه و بی قرار شده باشی. بلهههههههههه

وقتی پوشکت رو باز کردیم همچین سرحال شدی و بازم خندیدی که ما کلی متعجب شدیم.

اینم بعد از تعویض که بو بردی قراره بریم خونه و دیگه ددر تموم شد خنده

وقتی رسیدیم خونه شما اینقدر خسته بودی که زودی خوابیدی

عزیزدل مامان این تفریح و زیارت پیش زمینه زیارت امام رضا(ع) هست که ایشالا هفته آینده با پدرجون و مامان فاطی قصد رفتن داریم.

خدایا ممنون به خاطر همه لطف هایی که به ما داری.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نگار
19 خرداد 92 14:57
سپهر جونم خدا حفظت کنه عزیزممممم التماسسس دعا مهدیه جونمممم رفتی مشهد ما رو هم از دعای خیرت بی نصیب نکنننننن