سپهرسپهر، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

سپهر بزرگمرد کوچک

روزهایی که گذشت ...

1393/1/10 10:12
نویسنده : مامان مهدیه
294 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان مدت زمان طولانیه که نتونستم وبلاگت رو آپ کنم.

روزهای سختی رو باهم گذروندیم.

فوت پدرجون،بیماری باباجواد،جراحی دایی جون،فوت بابابزرگ و اتفاق های ناخوشایند دیگه که شکر خدا از سر گذروندیم.

امیدوارم توی این سال جدید روزهای خوبی در انتظارمون باشه،روزهایی سرشار از شادی و سلامتی.

پسر ١سال و ٢٠روزه من،مهمونی تولدت خوب برگذار شد.

شب اول عمه ها بودن

شب بعدش خونه پدرجون با حضور خاله ها و دایی ها

شب سوم هم با عمو مهدی و زن عمو

فقط فرصت کردم تقویم هات رو چاپ کنم و به مهمونا بدم که البته با استقبال گرمی روبرو شد. همه خیلی خوششون اومد.

ببخش که نتونستم برات جشن بگیرم.

توی همین دورهمی هم هممون اشک تو چشممون بود.چون پدرجون نبود و جای خالیش خیلی اذیتمون میکرد.

پسرکم،عید شد و تو دومین سال تحویلت رو داشتی اما این بار هفت سین نبود،حتی  ماهی قرمز هم نداشتیم.

شما بغلم بودی و من داشتم جاروبرقی میکشیدم،بابا هم مشغول جابجا کردن خرت و پرت های حیاط به حیاط پشتی بود.یهویی اومد دست داد و روبوسی کرد،من و شما متعجب.بابا خندید و گفت سال تحویل شد.

خلاصه اینکه عیدمون عید نبود.روزای اول خونه پدرجون دیدن داشتن،کلی مهمون اومد و رفت.سرمون خیلی شلوغ بود.اما بعدش تونستیم خونه بزرگترا بریم عید دیدنی.

امسال نتونستیم بریم سفر.حالا ایشالا خردادماه برنامه داریم بزنیم بیرون،البته اگه شما پسر خوبی باشی.

اولین سالی بود که موقع تحویل سال سر سفره نشسته نبودم. کلا حس عید نبود.

امیدوارم روح پدرجون و بابابزرگ شاد باشه. دیگه پدرجون دلواپسی توی این دنیا نداره. دلش آروم شد. چون مریضی که پرستارش بود رفت پیش خودش.

خدایا همه رفتگان رو ببخش و بیامرز ، ما زنده ها رو اهل و عاقل کن ، همه مریضا رو شفا بده ، همه رو به آرزوهای خوبشون برسون ...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

رها
14 فروردین 93 15:12
ماشاله به پسر یکسالمون ، ان شاله جشن تولد 120 سالگیش رو کنار هم بگیرید
مامان مهدیه
پاسخ
ممنون رها جونم