تعطیلات

پسر گلم عید فطرت مبارک

ایشالا که همیشه سالم و شاد باشی عزیزدل مامان

روز عید رفتیم خونه پدرجون ، چون دیدن داشتن. خدا پدرجون رو رحمت کنه.

به شما خیلی خوش گذشت. با پرنیا و نازآفرین کلی شیطنت کردین.

وای که چقدر به هم محبت می کنین شما دو تا

البته دلیلی نداشت شما فضولی نکنی روز عیدی

و اینام مراحل تربیت مادر فرزندی :

1- کندن روزنامه پشت تابلوی نقاشی

2- دعوا کردن مامانم و خجالت کشیدن من

3- مامانم داره واسه کار زشت من گریه میکنه

4- اما قاب نقاشی که سالمه ، چرا اینقدر بزرگش میکنه مامانم

5- مامان جونم میشه گریه نکنی ، ببخشید

6- عمه جون چرا مامانم هنوز داره گریه میکنه؟

7- من که معذرت خواهی کردم

8- مـــــــــــــــــامـــــــــــــــــــان جـــــــــــــــــــــــونم

9- حتما باید گریه کنم منو ببخشی ؟!؟!؟!

پسر گلم شما باید بیشتر به حرف مامان گوش بدی

عصر هم رفتیم مزار پدرجون و پدربزرگ. بعدش خونه ننه جون بابایی، آقاجون بابایی و دختر عمه مامان که تازه پسر جوانش رو از دست داده دیدن کردیم.

پدر و پسر و ورود به مزار. الهی مامان فدای قد و بالای تو بشه گل پسر من

وای مامانی هر وقت میریم مزار شمع که روشن میکنیم شما باید خاموش کنی ، باز روشن کنیم باز شما خاموش کنی و این داستان ادامه دارد.

ببین چه بانمک نشستی تا مامان شمع ها رو روشن کنه. پاهاشو ببین وروجک

البته منتظر اومدن بقیه هم هستی

روز دوم تعطیلات هم با دوست باباجون رفتیم کوه (زرخونی چلاو) که خیلی خوش گذشت

وقتی تازه رسیدیم شما رفتی از تو کیفت این پیراهن نارنجی رو درآوردی ، دادی به عمو مسعود تا برات بپوشه  فدای تنوع طلبی تو بشم من 

اینجا تازه از خواب عصر بیدار شدی و داری هله هوله میخوری

عصر وقتی شما خواب بودی همه جا رو مه برداشت. دیگه هیچی از کوه و جنگل مشخص نبود

عشق مامان جدیدنا وقتی میگم بخند اینطوری دندونات رو نشون دوربین میدی

و در آخر پسر خسته کوفته من که ولو شده و لالا کرده مامان فدا

دنیــای من چشـــمان توست. همـیشه بخــــند تا مــادر جــون بگیــــره

خدایـــــــــــــــا شــــــکــرت ...